ذهن آگاهی انفصالی
در این مقاله به مفهوم ذهن آگاهی انفصالی (گسلیده) به طور مختصر بررسی می پردازم و چند تکنیکی را که می توان برای آموزش افراد در کسب سریع و انعطاف پذیر این راهبرد فراشناختی به کار برد
حالت آگاهی از رویدادهای درونی، بدون پاسخ دادن به آنها از طریق ارزیابی مداوم، تلاش برای کنترل یا سرکوب آنها، یا پاسخ دهی رفتاری به آنها. نمونه ی بارز این حالت تصمیم گیری برای استفاده از راهبردهایی مانند نگران نشدن در پاسخ به یک فکر مزاحم و در عوض، اجازه دادن به آن فکر است تا فضای ذهنی خاص خود را اشغال کند، بدون انجام هرگونه تفسیر یا اقدام دیگر، با اشراف به این که آن فکر فقط رویدادی در ذهن است» (ولز، ۲۰۰۵ الف، ص. ۳۴۰).
همانطور که از نام آن مشخص است، ذهن آگاهی گسلیده (DM)، دو ویژگی مهم دارد: (یک) ذهن آگاهی (دو) گسستگی (جداسازی). ذهن آگاهی گسلیده هم زمان شامل هر دو ویژگی است. اجازه دهید هر کدام از این مؤلفه ها را به ترتیب بررسی کنیم. ابتدا با مفهوم ذهن آگاهی شروع می کنم.
ما اصطلاح «ذهن آگاهی» در تکنیک ذهن آگاهی گسلیده (DM) را در اشاره به آگاه بودن از رویدادهای شناختی درونی مانند افکار، باورها، خاطرات و احساس دانستن" به کار می بریم. به بیان دقیق تر، اصطلاح «ذهن آگاهی» به آگاهی فراشناختی از افکار و باورها اطلاق می شود که در آن فرد می تواند بدون درگیر شدن افراطی در این نوع تجارب درونی، توجه خود را به شیوهی انعطاف پذیر بر آنها متمرکز سازد.
از طرف دیگر، اصطلاح «گسستگی» (جداسازی) را در اشاره به دو عامل دیگر به کار می بریم. اولین و مهم ترین جنبه ی گسستگی، جدایی و فاصله گرفتن از هر گونه درگیری واکنشی با یک رخداد درونی است. به بیان دیگر، شخص از ارزیابی بیشتر با تلاش برای مقابله در واکنش به یک رخداد درونی خودداری می کند. مفهوم ذهن آگاهی گسلیده (DM)، متضاد سندرم شناختی- توجهی (CAS) است. ذهن آگاهی گسلیده به متوقف کردن هر گونه درگیری مفهومی یا رفتاری با تجربه های درونی اطلاق می شود. ذهن آگاهی گسلیده شامل دست برداشتن از نگرانی، نشخوار فکری، سرکوبی، کنترل، پایش تهدید، اجتناب یا تلاش برای به حداقل رساندن تهدید در پاسخ به یک شناخت است.
مؤلفهی دوم گسستگی شامل تجربه کردن یک رویداد درونی به مثابهی رخدادی که مستقل از آگاهی عمومی فرد از خویشتن است (برای مثال، شخص چشم اندازی نسبت به یک رویداد دارد که در آن حس آگاهی او جدا از خود رویداد است). مثل این که فرد به عنوان ناظر یک فکر یا باور، از چشم انداز خود آگاه است. در این جنبه از گسستگی دشوار است. بنابراین ارایهی مثالی می تواند به روشن شدن این مفهوم کمک کند. این مثال بر اساس تجارب یک بیمار مرد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری استوار است.
درمانگر: به نظر می رسد که اغلب افکاری دربارهی آلودگی دارید. بیمار: هر وقت لگه ای را می بینم، فکر می کنم که «آن باید آلوده باشد» یا «من آلوده هستم». درمانگر: خوب، چگونه از فکر مکرر خود مبنی بر این که «آن باید آلوده باشد»، آگاه میشوید. بیمار: هر وقت لکه ای را میبینم، این فکر به ذهنم می آید. درمانگر: البته. ولی چند وقت یک بار می ایستید و آگاهانه درباره ی این حقیقت که شما یک بار دیگر نیز این فکر را داشته اید، تأمل می کنید؟ بیمار: این کار را نمی کنم، من فقط سعی می کنم جلوی آسیب را بگیرم. درمانگر: خوب، اولین کاری که می توانید انجام دهید، این است که چند لحظه توقف کنید و هشیارانه از افکاری که به ذهنتان خطور می کنند، آگاه شوید. بیمار: بلی، ولی اگر درست بود؟ درمانگر: صرف نظر از درست بودن یا نبودن، آن فقط یک فکر است. بیمار: بلی، ولی من نمی توانم آن را نادیده بگیرم. درمانگر: منظور من نادیده گرفتن فکر نیست. من از شما میخواهم که از وقوع آن به عنوان یک فکر در ذهنتان که می توانید مشاهده اش کنید، آگاه شوید. من از شما میخواهم که نسبت به آن آگاهی پیدا کنید. بیمار: چگونه می توانم بفهمم که آن فقط یک فکر است؟ درمانگر: غیر از فکر، چه چیزی می تواند باشد؟ بیمار: خوب، ممکن است درست باشد. درمانگر: چه درست باشد یا نباشد، به هر حال یک فکر است. صرف نظر از درست بودن یا نبودن آن، می خواهم از آن فاصله بگیرید و آن را به عنوان یک فکر جدا از خودتان ببینید. بیمار: من منظورتان را نمی فهمم. درمانگر: می توانید همین الآن فکر «من آلوده هستم» را به ذهنتان بیاورید؟ بیمار: بلی. درمانگر: به لگه ای در کف اتاق نگاه کنید. می توانید چشمانتان را ببندید و همین الآن فکر من آلوده هستم» را به ذهنتان بیاورید. بیمار: خیلی خوب. درمانگر: اکنون به آن فکر توجه کنید. هیچ کاری برای تغییر آن انجام ندهید. در ذهنتان یک قدم فاصله بگیرید و به فکرتان نگاه کنید و در حالی که این کار را می کنید توجه کنید که به عنوان ناظری که در حال مشاهده ی این فکر در ذهنتان هستید، کجا قرار دارید. بر چگونگی احساس جدا بودن از فکرتان تمرکز کنید. آیا می توانید آن را به عنوان یک فکر جدا از احساستان دربارهی خودتان مشاهده کنید؟ بیمار: بلی، می توانم. درمانگر: آیا می توانید خودتان را از این گونه افکار در آینده جدا کنید؟ بیمار: بلی، ولی هنوز به شستن نیاز دارم. درمانگر: بخشی از جداسازی خود از فکر، مشاهدهی آن به عنوان یک ناظر و به تعویق انداختن هر عمل دیگر در پاسخ به آن است. چه مدت می توانید عمل شستن را به تعویق بیندازید؟ بیمار: مطمئن نیستم. درمانگر: نظرتان دربارهی به تعویق انداختن آن به مدت یک ساعت در شروع کار چیست؟
در این مثال، درمانگر مفهوم ذهن آگاهی را به معنای افزایش آگاهی ذهنی بیمار از وقوع افکار مربوط به آلودگی معرفی می کند. این آگاهی چارچوبی فراهم می سازد که تغییر از سبک عینی که در آن افکار با واقعیت ها در آمیخته اند، به سبک فراشناختی که در آن افکار، رویدادهای ذهنی قلمداد می شوند، را تقویت می کند. در این فرایند درمانگر با تأکید بر فکر بودن یک فکر، صرف نظر از اعتبار آن، بیمار را به پرهیز از ارزیابی واقعی بودن یا نبودن فکر ترغیب می کند. وظیفه ی اصلی بیمار آگاه بودن از فکر به عنوان یک رویداد ذهنی و تجربه کردن آن به این صورت است. این گفت و گو با معرفی «گسستگی» به مثابه ی جدا کردن خویشتن از فکر و درگیر نشدن در پاسخهای مقابله ای (برای مثال، به تعویق انداختن شست و شو) ادامه پیدا می کند.
منبع: راهنمای علمی درمان فراشناختی اضطراب و افسردگی،آدریان ولز، دکتر شهرام محمد خانی، انتشارات ورای دانش، چاپ دوم، طهران 1390
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}